کد مطلب:153868 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:181

گفتگو با اباهره ازدی
امام پس از یك شبانه روز استراحت در خزیمیه از آنجا حركت نمود تا وارد ثعلبیه شد و شب را در آن جا بصبح رسانید و چون روز بالا آمد مردی از اهل كوفه كه كنیه اش اباهره ازدی بود بحضور امام شرفیاب شد و پس از سلام عرض كرد: فرزند رسول خدا چه چیز


ترا واداشت كه از حرم خدا و حرم جدت خارج شوی؟

فقال الحسین (ع) ویحك یا اباهرة ان بنی امیة اخذ و امالی فصبرت و شتموا عرضی فصبرت و طلبوا دمی فهربت و ایم الله لتقتلنی الفئة الباغیة و لیلبسهم الله ذلا شاملا و سیفا قاطعا و لیسلطن الله علیهم من یذلهم حتی یكونوا أذل من قوم سبأ اذ ملكتهم امرأة فحكمت فی اموالهم و دمائهم.

وای بر تو ای اباهره، بنی امیه مالم را تصرف نمودند صبر كردم، مرا ناسزا گفتند شكیبائی پیشه نمودم، اینكه می خواهند خون مرا بریزند پس ناچار بفرار شدم، بخدا سوگند وقتی گروه ستمكار مرا بكشند خدا مردم را بر آنان مسلط گرداند و آنچنان ذلیل و خوار شوند كه پست تر از مردم سبأ گردند آن موقع كه زنی پادشاه آنان شد و بر جان و مالشان حكومت داشت [1] .


[1] اعيان الشيعه ج 1/ ص 595 - بحار ج 4/ ص 368 - حياة الامام الحسين ج 3/ ص 64.